سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 38168
کل یادداشتها ها : 28
خبر مایه

موسیقی


 به نام خداوند آسمان ها و زمین... خدای شما ایـــــــــنـــــــه.......! هسته ی خرما لای خاک ها تکانی خورد با خودش فکر می کرد: "خدایا ! از بزرگترهام شنیدم از دل تموم هسته ها یه جوونه بیرون میزنه  و کم کم بزرگ میشه و اونقدر قد می کشه تا به یه درخت بزرگ نخل تبدیل بشه...خدای من.... دیروز هسته ی پرتقال به من می گفت: تو خیلی خیلی سفت و محکمی...چطور قراره جوونه بزنی؟.....نکنه....نکنه ....یه وقت من جوونه نزنم...اون وقت....."  و از ترس به خودش لرزید.خدا که هم سمیع بود و هم بصیر در جواب با مهربانی گفت: « ان الله فالق الحب و النوی...»(قطعا خداوند شکافنده ی هسته و دانه است....)وقتی دل هسته از این بابت آروم شد...به یاد زمانی افتاد که هنوز از پوسته و گوشته اش جدا نشده بود با خودش فکر کرد: " خدای من...اون روز که اون پسر کوچولو منو با گوشته های دور و برم توی کیفش گذاشته بود و با خودش توی مدرسه شون برده بود سر کلاس علوم اونا  وقتی معلمشون داشت موجودات زنده رو دسته بندی می کرد ندیدم از هسته ها حرفی بزنه و وقتی از سلول ها براشون می گفت نگفت که ما هم سلول آما ده ی رشد داریم ...خدایا اونا اصلا ما رو موجود زنده حساب نمی کنن.... اما.....اما... عجیبه که وقتی ماها درخت نخل می شیم اونا  ماها رو زنده به حساب میارن...آره ..آره خودم سر کلاسشون شنیدم که معلمشون گفت : درختا جزو موجودات زنده هستند....خدایا !...پس.....چطور میشه که از دل این موجودات غیر زنده که ما باشیم یه موجود زنده به وجود بیاد؟!!! "خدا که هم علیم بود و هم حکیم به نرمی رو به بندگانش کرد و گفت :«..یخرج الحی من المیت..» ( ‍‍[ او،خدا] خارج می کند زنده را از مرده) هسته که ذوق زده شده بود با کمی فکر فهمید که در واقع این خداست که درون هسته ها را روح می دمد اما می دانست که شاید این فکرش درست باشد اما فقط همین فکر نیست که درست است ..کمی بعد گفت: " خوب...پس... وقتی اون گیاه  که از دل هسته  بیرون اومده بزرگ میشه و تبدیل به یه درخت میشه و میوه میده دوباره در دل هر میوه ی اون هسته  و  دانه وجود داره...آیا یه موجود زنده می تونه چیز غیر زنده به وجود بیاره...؟؟؟؟" خدا که هم خبیر بود و هم لطیف به زیبایی رو به همه ی موجودات گفت: «...ومخرج المیت من الحی...»(...و [او] خارج کننده مرده از زنده است...) حالا دیگر دل هسته آرام گرفته بود و جواب سوالاتش را پیدا کرده بود...آرامش غریبی همه ی وجود کوچکش را فراگرفت .... دلش داشت برای خدا پر می کشید.....در همین حال بود که جوانه سبز رنگی قلب هسته را به آرامی نوازش کرد و از آن گذشت و  دل هسته را شکافت و بیرون آمد.... با هیجان گفت: "چه خدای مهربانی ...چه خدایی داریم....."  خداوند با مهربانی رو به تمام هستی کرد و گفت :« ...ذلکم الله فانی تؤفکون ؟»(خدای شما این چنین است پس چرا روی گردان می شوید..؟)   «ان الله فالق الحب والنوی یخرج الحی من المیت ومخرج المیت من الحی ذلکم الله فانی تؤفکون» «قطعا خداوند شکافنده ی دانه و هسته است خارج میکند زنده را از مرده و خارج کننده ی مرده از زنده است  این چنین است خدای شما پس چرا ‍روی گردان می شوید؟»  سوره ی مبارکه انعام/ آیه ی 95 پ.ن: لطفا نظراتتان را راجع به این داستان بیان کنید....     
+ سلام دوستان .طاعاتتون قبو ل و التماس دعا.چندتا سوال که میخوام لطف کنید با دقت جواب بدید:1.به نظرشما حافظ قرآن کیه ؟.2شماچه تصوری درمورد یک حافظ قران دارید3.حافظ قرآن چه وظایفی در جامعه داره؟4.شما چه انتظاراتی از اونا دارید؟




+ یه امتحان خیلی مهم دارم التماس دعا


+ با سلام.بی صبرانه منتظر شنیدن انقاداتتان در مورد متن هام هستم.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ