سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 23
کل بازدید : 37236
کل یادداشتها ها : 28
خبر مایه

موسیقی


  جنگ چنان مهدی را پایبند خود کرده بود که انگار در زندگی  به چیزی جز جهاد نمی اندیشید. گاه  ماه ها از فیض دیدارش محروم بودیم. به قم نمی آمد مگر برای انجام مأموریت..در یکی از همین مأموریت ها به قم ، آمد منزل. چیزی نگذشت که با عجله کفش و کلاه کرد که برود گفتم :کجا؟ گفت: وقتم کم است باید برگردم خط.-         پس زن و بچه ات چه؟ -         به آنها هم سر میزنم.-         پس مرا تا بازار ببر تا برای بچه ات چیزی بخرم. -         نه بهتر است شما با تاکسی بیایید.با تعجب گفتم : بازار که سر راه توست! با معصومیت خاصی گفت:ولی مادر! این ماشین دولتی است و در اختیار من است.استفاده ی دیگران از آن صحیح نیست.همین مقدار که شما درش را باز و بسته میکنید و روی صندلی اش می نشینید، موجب استهلاکش می شود. این را که گفت سرش را انداخت پایین و رفت. مادر شهید مهدی زین الدین
+ سلام دوستان .طاعاتتون قبو ل و التماس دعا.چندتا سوال که میخوام لطف کنید با دقت جواب بدید:1.به نظرشما حافظ قرآن کیه ؟.2شماچه تصوری درمورد یک حافظ قران دارید3.حافظ قرآن چه وظایفی در جامعه داره؟4.شما چه انتظاراتی از اونا دارید؟




+ یه امتحان خیلی مهم دارم التماس دعا


+ با سلام.بی صبرانه منتظر شنیدن انقاداتتان در مورد متن هام هستم.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ